|
|
امشب به يادروي توتنها نشسته ام.
سردربغل به خلوت رويانشسته ام.
ديدم هزاركشته ناكام عشق را.
درانتظارعشق توبي جا نشسته ام.
طوفان اشك من به فلك سينه ميكشد.
چون قايق شكسته به دريا نشسته ام.
ازمن مپرس قصه آب حيات چيست?
باكام تشنه درلب دريانشسته ام.
نظرات شما عزیزان:
|
|
[+]
نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 9:56 |
| |