نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





می وزد

می وزد نسیم پاییز به سوی قلبم ، میرسد پایان انتظار، ای باران عشق دوباره ببار…
پاییز و حال هوایش دیوانه میکند مرا ،به من احساسی تازه بده ای خدا
احساسی که با آن بتوانم آنچنان از پاییز بنویسم تا همه با خواندنش مثل من شوند
مثل من دیوانه پاییز و همیشه چشم انتظار…
چشم انتظار آمدنش ، بی قرار از راه رسیدنش
حال و هوای من در این روزهای پاییزی ، حالا وقت شکفتن غنچه های قلب من است حالا وقت سبز شدن رویاهای عاشقانه من استبهار من پاییز است ، لحظه طراوت و تازگی دنیای من همین پاییز است پاییز آمد و دلم بیشتر از همیشه عاشقش شد ، به عشق آمدنش چه انتظارها کشیدم ، نشستم در زیر باران زمستان ، دیدم بهار عاشقان ، بیقرار بودم در گرمای تابستان تا دوباره آمد فصل برگ ریزان…برگهای طلایی میریزد از درختان و این آغازیست برای سرسبزی درختان و این آغاز تولدیست از حالا تا پایان زمستان…طلوع میکنم با افتخار در میان این برگ ریزان ، تو نمیفهمی حال مرا در میان برگهای زرد درختان تو نمیفهمی اینک غرق چه رویایی ام ، تا پاییزی نباشی نمیفهمی اینک چه حالی ام…میوزد نسیم پاییز به سوی قلبم ….
آغازی دوباره ، جشن میلادم در زیر باران برگهای طلایی رویاییست ، این دنیا ،بدون پاییز زیبا نیست…
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 17:41 | |







فدای آن دل پاکت ، دلی از جنس محبت و عشق


حیف این دل است اگر بشکند ، اگر همدرد غم و غصه های دنیا شودحیف این دل است اگر نا امید شود ، اگر همنشین اشکهای بی گناهت شوددلت را اسیر بی وفاییها نکن ، همیشه آرام باش ، تا دلت نیز آرام باشددلت را در دام یک دل سیاه نینداز ، همیشه شاد باش ، تا دلت مثل یک شمع نسوزد ، مثل ستاره ای باشد درخشان ، مثل خورشید باشد همیشه تابان.مواظب دلت باش عزیزم ، قدر آن را بدان ، تو تنها همین دل را داری که اینک میتوانی به آن امید دهی ، رهایش کن از دام بی محبتی های این زمانه.اگر دلی شکست ، زندگی ویران میشود ، اگر اشک از چشمی آمد ، دل میسوزد آنگاه زندگی سرد و بی روح میشود.با دل ، یکرنگ باش تا با دلت مهربان باشند ، با دل ، وفادار باش ، تا دلت را بازیچه قرار ندهند.اگر میخواهی به قله خوشبختی برسی ، اگر میخواهی عاشق بمانی و هیچگاه شکست نخوری با دلی باش که قدر آن دل پاکت را بداند ، مواظب دلت باش ، دلت را به آتش نکشند ، آن را در دره غمها رها نکنند و کاری نکنند که تو از بازی روزگار خسته شوی .در این زمانه دلهای بی وفا فراوان است ، گونه ها پریشان است ، چشمها گریان است ، مواظب دلت باش عزیزم ، دلت را در حسرت آن روزهای شیرین نگذار.نگاهی به رنگ آبی آسمان ، دلی به وسعت عشق و آرامش آن لحظه های ناآرام، هوای خوب ، صدای دلنشین قلبهای خوشبخت و حضور در صحنه تکرارنشدنی زندگی ، مواظب دلت باش ، زندگی پر از کویر تشنه است ، آسمان گاه ابری و دلگرفته است ، لحظه ها همیشه آرام نیست ، گاه بی صدا و گاه به رنگ غروب در یک هوای ابریست.
اگر میخواهی در کمین غمهای روزگار نباشی ، دلت را به خدا بسپار ، زیرا اوست مهربانترین مهربانها ، دلت همیشه با او باشد ، دیگر نه غمی داری و نه لحظه تلخی، آن لحظه است که دلت همیشه در پناه حضرت عشق است.
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 17:31 | |







دست هایم

دستهایم خالی ، شانه هایم پر از نیاز ، قلبم تنهای تنها ، سهم من از عشق ،آوارگی در سرزمین عشق
گرچه در کنارم نیستی اما امروز نیز مثل روزهای دیگر برایم روز عشق است.گرچه مرا تنها گذاشتی و رفتی اما هنوز در آسمان آبی عشق تنهای تنها پرواز میکنم.دستهایم خالی ، شانه هایم پر از نیاز ، قلبم تنهای تنها ، سهم من از عشق ،آوارگی در سرزمین عشق گرچه در کنارم نیستی اما امروز نیز مثل روزهای دیگر برایم روز عشق است.گرچه مرا تنها گذاشتی و رفتی اما هنوز در آسمان آبی عشق تنهای تنها پرواز میکنم.نام مقدس تو هنوز در قلبم است ، به یادت هستم و تنها مانده ام به عشق آمدنت.گرچه آمدنت خیالی بیش نیست ، اما قلب خوش خیالم همیشه به تو امید دارد.سهم من از روز عشق قطره های اشکم است.دلم تنگ است ، کاش بودی تا مثل همه عاشقان که دست در دستان هم گذاشته اند و روز عشق را به هم تبریک میگویند ، تو نیز دستهای گرمت در دستانم بود و روز عشق را به تو از صمیم قلبم تبریک میگفتم.افسوس که نیستی و من امروز تنها باید جشن عشق را در قلب تنهایم برپا کنم
امروز باید بر سر خاکت بنشینم و زار و زار گریه کنم.چرا نیستی، چرا تنهایم، و چرا اینگونه در غم نبودنت گریانم؟هنوز هم عاشقم ، هنوز به عاشق بودنم افتخار میکنم و با وجود اینکه نیستی نام تو را از ته دل فریاد میزنم و میگویم دوستت دارم عزیزم.هر جا هستی صدای فریاد مرا بشنو و بدان که یک نفر در این دنیا دیوانه وار دوستت دارد!
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 17:28 | |







به یادت هستم و تنها مانده ام به عشق آمدنت.


گرچه آمدنت خیالی بیش نیست ، اما قلب خوش خیالم همیشه به تو امید دارد.سهم من از روز عشق قطره های اشکم است.دلم تنگ است ، کاش بودی تا مثل همه عاشقان که دست در دستان هم گذاشته اند و روز عشق را به هم تبریک میگویند ، تو نیز دستهای گرمت در دستانم بود و روز عشق را به تو از صمیم قلبم تبریک میگفتم.افسوس که نیستی و من امروز تنها باید جشن عشق را در قلب تنهایم برپا کنم امروز باید بر سر خاکت بنشینم و زار و زار گریه کنم.چرا نیستی، چرا تنهایم، و چرا اینگونه در غم نبودنت گریانم؟هنوز هم عاشقم ، هنوز به عاشق بودنم افتخار میکنم و با وجود اینکه نیستی نام تو را از ته دل فریاد میزنم و میگویم دوستت دارم عزیزم.هر جا هستی صدای فریاد مرا بشنو و بدان که یک نفر در این دنیا دیوانه وار دوستت دارد!دستهایم سرد سرد ، چشمهایم خیس خیس ، دلم از دلتنگی ات پریشان است، و تنها آرزویم دیدن چهره ماه تو است!گرچه در کنارم نیستی اما روزهای عشق همچنان میگذرد و مرا میسوزاند.دیگر به تنهایی عادت کرده ام ، دیگر از خدا تو را نمیخواهم و بازگشت تو را به سرزمین عشق محال میدانم.هر جا که هستی بدان که دوستت دارم و بدان که همیشه به عشق تو این زندگی سخت را سخت تر از گذشته سپری میکنم.آری امروز روز عاشقان است و من بر سر مزار عشق به عزایش نشسته ام.
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 17:24 | |







همشه

همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، همیشه دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد
همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، همیشه چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد
همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ، همیشه احساسی بود که مرا درک میکرد
حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کندهمیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگارامروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست شاید اگر مثل همیشه فکر کنم ، هیچگاه نخواهم توانست فراموشت کنم همیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ، همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشدآن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود ، بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود!آری عشق های این زمانه همین است ، زود می آید و زود میگذرد…تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ، تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم همیشه کسی بود که به درد دلهایم گوش میکرد ، همیشه کسی بود که اشکهایم را از گونه هایم پاک میکرد ، اینک من مانده ام و تنهایی ، ای یار بی وفای من کجایی ؟یادی از من نمیکنی ، بی وفاتر از بی وفایی ، بی احساستر از تنهایی دیگر نمیخواهم همیشه مثل گذشته باشم ، میخواهم آزاد باشم ، میخواهم دائما پیش خودم بگویم که تا به حال کسی مثل تو را در قلبم نداشتم
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 17:22 | |







عشق با تمام تلخی هایش ، شیرین است.


گرچه انتظار سخت است ، اما پایان انتظار ، آغاز زندگی است.آغاز عشق ، همیشه با تو بودن است، دلخوشی من با تو نفس کشیدن است،روز مرگ من ، لحظه ی بی تو بودن است.لحظه های خیس من ، به یاد تو ام در این غروب دلگیر و پر از غم.هنوز هم به یادت پر از احساسم ، هنوز هم به عشقت پر از امیدم هنوز با تو به رویاها میروم ، هنوز باور ندارم که دور از تو ام.
مدتهاست که با این دوری و فاصله ساخته ام ، تو نیستی که ببینی از غم نبودنت هنوز خودم را نباخته ام.بشنو صدای فریاد مرا ، ای خدا برسان به من یار مرا .هر روز مست تو ام ، در این حال مستی ، باز هم در غم دوری توام.دفترم پر از شده از بهانه های من ، چشمهایم پر شده از اشکهای من ، چگونه سر کنم بی تو این لحظه های دور از تو بودن را.عشق من هر جایی بدان که به یاد توام ، همیشه در آرزوی دیدن چهره ی ماه توام، من که هر شب می بینم چهره ات را در آسمان ، میبوسم گونه ی تو را از همینجا ، و مینشینم به انتظارت در مرز بین سرزمین تنهایی و دشت عاشقان
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 17:13 | |







از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!نگو میروی تا من خوشبخت باشم ،نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم...نگو که لایقم نیستی و میروی ،نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی....این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست....راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ،بگو دلت با من نیست و دیگر نیستم!راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ،بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ،
از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند،در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن!
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی !حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی....حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ،تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم!برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکن
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم ...به قلب خود چاقو بزنم وداستان عشقم را تماماً دوستهایم بخوانندوببینند.
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 17:11 | |







لیلی نام دیگرآزادی است...


دنیاکه شروع شد زنجیرنداشت،خدادنیای بی زنجیرآفرید.آدم بود که زنجیرراساخت،شیطان کمکش کرد.دل زنجیرشد.عشق زنجیرشد.دنیاپراززنجیرشد.وآدمها
همه دیوانه زنجیری.خدادنیای بی زنجیرمی خواست،نام دنیای بی زنجیرامابهشت است.امتحان آدم همین جابود،دستهای شیطان پراززنجیربود.خداگفت:زنجیره ات راپاره کن.شایدنام زنجیرتوعشق است.یک نفرزنجیرهایش راپاره کرد.نامش رامجنون گذاشتند.مجنون امانه دیوانه بودونه زنجیری این نام راشیطان براوگذاشت.شیطان آدم رادرزنجیرمی خواست.لیلی مجنون رابی زنجیرمی خواست.لیلی می دانست خداچه می خواهد.لیلی کمک کردتامجنون زنجیرش راپاره کند. لیلیی زنجیرنبود.لیلی نمی خواست زنجیرباشد.لیلی ماند،زیرالیلی نام دیگرآزادی ست.



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 17:8 | |







تویی همه زندگی ام


با آمدنت به زندگی ام معنا دادی ، تو یک مروارید پنهان در سینه ات را به من دادی تا قلبم با تو به وسعت یک دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسدبا آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم،آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشم با آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد و خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کردبا آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را....شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت راحالا میفهمم عشق چقدر زیباست....حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست...با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه مال توام همانگونه که میخواهی مال تو میشوم ...از آغاز جاده تا پایانش همراه تو باشم ، تا در نفسهای عاشقی ، هوای پاک تو باشم تو همانی که میخواستم ، میخواهم من نیز همانی که تو میخواهی باشم با آمدنت بی نیازم از همه چیز و همه کس ،تنها تو را ، تنها عشق تو را میخواهم و بس!تو را میخواهم که با آمدنت دلم را سپردم به چشمانت تا با طلوع چشمان زیبایت سرزمین دلم از نور برق چشمانت روشن شود تا در این روشنی به سوی تو پرواز کنم و بگویم خوشحالم از آمدنت با آمدنت اینگونه شد راز زندگی ام ، اینگونه شد که تو شدی همراز زندگی ام و با تو ای همراز زندگی اینگونه آخرش شدی همه زندگی ام....
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 16:49 | |







اوج احساس عشق


عشق من ، قلبت را فشرده ام در آغوشم میرویم تا اوج احساس عشق ، تا برسیم به جایی که نبینیم هیچ غمی را در سرنوشت تا برسیم به جایی که من باشم و تمام وجودت ، بیخیال همه چیز،باز کن برایم آغوشت عشق من ، تو را در میان خویش گرفته ام ، من که از آغازش هم عاشق تو بوده ام ،من که در تمام سختی ها در کنارت بوده ام ،تو چقدر خوبی که تا اینجا هم از دلت راضی بوده ام...شب میشود و دلتنگی هایم بیشتر ، چرا نمی رسد فردا ، چند قطره اشک هم بیشتر....فردا برسد و باز تو بیایی ، من تو را ببینم و تو با عشق کنارم بمانی ...
عشق زیبای تو ، من عاشقم ، تمام احساستم به حساب قلب توخوب هوای قلبم را داری ، همین را میخواستم از خدا ،تو چه احساس زیبایی داری ، همین است که همیشه شادم ،
همین است که همیشه با آرامش شبها را میخوابم....عشق تو اینجاست در قلبم ، قلبی که درگیر است با یادت ،خودت هم میدانی خیلی وقت است که میخواهمت عشق من ، سرت را بگذار بر روی شانه هایم ، بگذار سکوت باشد بینمان تا بشنوم صدای نفسهایت، تا برسم به جایی که در بر بگیرم تمام احساسات زیبایت را...احساسی از تو ، که با آن به اینجا رسیده ام ،که من هم مثل تو با احساس شدم و در ساحل دلت امواج مهربانت رادر میان گرفته ام با تو همیشه در اوج عشق به سر میبرم ، با تو هر جا که بخواهی میروم ،با تو عاشقم و همیشه به قلبت عشق میدهم ...عشق میدهم تا عاشقانه بمانیم ، تا هر جا رفتیم در آغوش هم ، این شعر را برای هم عاشقانه بخوانیم.....
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 16:45 | |



صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 35 صفحه بعد