نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دل من

دل من ! باز مثل سابق باش
با همان شور و حال عاشق باش
مهر مي ورز و دم غنيمت دان
عشق مي باز و با دقايق باش
بشكند تا كه كاسه ات را عشق
از ميان همه تو لايق باش
خواستي عقل هم اگر باشي
عقل سرخ گل شقايق باش
شور گرداب و كشتي سنگين ؟
نه اگر تخته پاره قايق باش
بار پارو و لنگر و سكان
بفكن و دور از اين علايق باش
هيچ باد مخالف اينجا نيست
با همه بادها موافق باش

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 14:19 | |







وقتی می خوانمت

وقتی می خوانمت اجابت کن و هرگاه دست یاری به سویت دراز کردم یاریم کن و این را بدان که من یاری و راهنمایی ات را دوست دارم ، من تمام عشقی را که در سینه ات برای خدا می تپد دوست دارم و این را باور کن که برای رسیدن به تمام آرزوهایم از کوچکترین تلاش کوتاهی نخواهم کرد و ذره ذره وجودم را پرخواهم کرد از عشق الهی و اعتقاد به جاودانگی

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 14:16 | |







سرچشمه ی محبت?

ای سرچشمه ی محبت? ای عشق واقعی چگونه ستایشت کنم که قلبت ازمحبت بی نیلز است؟
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت دروجودم جاری می شود وتو نیستی؟
بگذارنامت راتکرارکنم .نامت زیباست ودلنشین چه داشته ای که اینگونه مراطلسم کردی?
من اینگونه نبودم توعشق رابامن آشنا کردی توهوای دلم راباطراوت کردی.
زمانیکه باتوهستم به آسمان? به بیکران پروازمی کنم پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه
ناپیداست نازنینم.

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 14:14 | |







آرزو

آرزو
کاش بر ساحل رودی خاموش ، عطر مرموز گیاهی بودم
چون بر‌آنجا گذرت می‌افتاد به سروپای تو لب می‌سودم
کاش چون نای شبان می‌خواندم به نوای دل دیوانه تو
خفته بر هود مواج نسیم می‌گذشتم زدر خانه تو
کاش چون پرتو خورشید بهار سحر از پنجره می‌تابیدم
ازپس پرده لرزان حریر رنگ چشمان تورا می‌دیدم
کاش چون آیینه روشن می‌شد دلم از نقش تو و خنده تو
کاش چون برگ خزان ، رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا می‌کرد
در دل باغچه
خانه تو .

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 13:54 | |







دیشب که باران آمد

دیشب که باران آمد … میخواستم سراغت را بگیرم …
اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ، باز زیر چتر دیگرانی

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 13:53 | |







شنیدم بی وفایی کرده ای

شنیدم بی وفایی کرده ای جانم به قربانت
بگوید نارفیقی دیگری دی بوده مهمانت
چرا از من گسستی دل به شیدایی دگر بستی
مگر جانا نمی دانی بوم در بند زندانت
کشم دست از جهانی گر کسی دیگر کشد نازت
چرا از من کشیدی دست و بستی هر دو چشمانت
تو گفتی تا ابد هرگز نمی گردی جدا از من
نمی دانم چرا ناگه شکستی عهد و پیمانت
چنین با من چرا کردی مگر کاری خطا کردم؟
بگوبا من تو آخر بر جفایت چیست برهانت
زد آتش بر نهادم تا بگفت از عشق نو پایت
به گیسویت قصم زیبا بمیرد دل ز هجرانت
دمی یادت نکرد اما نرفت از خاطرت خاموش
خیانت هم پس از عمری شد آخر عجر احسانت

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 13:48 | |







من

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
نیستم آدم اگر باز نگردم آنجا
زین جهت هست اگر باز کمی دلشادم . .
.

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 13:38 | |







کی گفته ام

کی گفته ام این درد جگر سوز دوا کن؟
برخیز و مرا با دل سرگشته رها کن
ما را ز تو، ای دوست! تمنّای وفا نیست
تا خلق بدانند که یاریم، جفا کن
هر شام به همراه دلارام به هر بام
در بستر مهتاب بیارام و صفا کن
چون باد صبا با تن هر غنچه بیامیز
چون غنچه بَرِ باد صبا جامه قبا کن

آمیختنت با من اگر هست خطایی
برخیز و مپرهیز و شبی نیز خطا کن
مستم به یکی بوسه ی شیرین کن و، زان پس
خود دانی و... بیهوده چه گویم که چها کن!
تا خون دلت غم ببرد از دل ِ سیمین
ای تک، بدان پنچه ی بُگـْشوده دعا کن!


[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 13:36 | |







چرا سوز دلم در مان نمیشه?
چرا هجران من پایان نمیشه?

تمام عمر من با ناله بگذشت?
لبم در زند گی خندان نمیشه?
??????????????????????????????????????????????????????????//


[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 13:24 | |







کجا

این زندگی غمزده غیر از قفسی نیست /
تنها نفسی هست ولی هم نفسی نیست
این قدر نپرسید کجا رفت و کی آمد /
غمهای پراکنده ی من مال کسی نیست.

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 13:4 | |



صفحه قبل 1 ... 19 20 21 22 23 ... 35 صفحه بعد