یک روز یک دختر که از درس الجبر نمره نگرفته قلبش شکسته بود و بهترین دوستش هم او را ترک کرده بودند به مادرش گفت : همیشه برایم اتفاق های بد می افتد .مادر ش که در حال کیک پختن بود از او پرسید که آیا کیک دوست دارد و دخترک جواب داد : البته من عاشق دستپخت شما هستم . مادرش مقداری روغن مخصوص شیرینی پزی به او داد دخترک گفت : اه ... دلم بد میشه . مادر ش تخم مرغ خام به او پییشنهاد کرد دختر گفت : از بوش متنفرهستم . این بار مادرش پرسید : با کمی آرد چطورهستی؟ و دختر پاسخ داد که ا ز همه آنها بدم میآید . مادرش با چهره ای مهربان و مبین رو به دخترش گفت : بله شاید همه اینها به تنهایی به نظرت بد بیایند ولی وقتی که آن ها را به اندازه و شیوه مناسب با هم مخلوط کنی یک کیک خیلی خوشمزه خواهی داشت . خداوند نیز این چنین عمل می کند ما خیلی وقت ها از پیشامدهای ناگوار از پروردگارخود شکایت می کنیم در حالی که فقط او میداند که این موقعیت ها ( برای آمادگی در مراحل بعدی زندگی لازم است ) و منتهی به خیر می شوند باید به خداوند توکل کرد و اطمینان داشت که همه این موقعیت های به ظاهر ناخوشایند معجزه می آفرینند . مطمئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هر روز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند پرودگار هستی با این که میتواند در هر جایی از دنیا باشد قلب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگویی گوش می کند و تو فقط باید صبور باشی و این مراحل را به خوبی طی کنی .