نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





اگرچی......

ز چشمت اگر چه دورم هنوز....پر از اوج و عشق و غرورم هنوز

اگر غصه بارید از ماه و سال....به یاد گذشته صبورم هنوز

شکستند اگر قاب یاد مرا.....دل شیشه دارم بلورم هنوز

سفر چاره دردهایم نشد..... پر از فکر راه عبورم هنوز

ستاره شدن کار سختی نیست.... گرشتم ولی غرق نورم هنوز

پر از خاطرات قشنگ توام.....پر از یاد و شوق و مرورم هنوز

ترا گم نکردم خودت گم شدی......من شیفته با تو جورم هنوز

اگر جنگ با زندگی ساده نیست.....در این عرصه مردی جسورم هنوز

اگر کوک ماهور با ما نساخت.....پر از نغمه پک و شورم هنوز

قبول است عمر خوشی ها کم است.....ولی با توام پس صبورم هنوز

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 19:7 | |







هیچ کسی

هیچ کس... هیچ کس... بیشتر از من عاشق چشمان زیبایت نیست... ♥♥
و هیچ کس... هیچ کس... بیشتر از من تو را دوست ندارد... ♥♥
میــــــــــ فهمیـــــــــــــــ؟! ♥♥
گفتم سکوت می کنم! ♥♥ ولی نتونستم! ♥♥ تو نیز سکوتت را بشکن... ♥♥
سکوتــــــــــــ بســــــه! ♥ ♥ برگرد! ♥♥
شاید من با تو حرف خصوصی داشته باشم! ♥♥
من... سکوت... ♥♥
تو... سکوت... ♥♥
بیا سکوتمان را بشکنیم... ♥♥ شاید یک در صد، حسی مشترک بین من و تو باشد... ♥♥

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 19:6 | |







فرشته

به یک فرشته گفتم:برو و معشوقم که عاشقش هستم را ببوس!!

فرشته رفت و وقتی برگشت دیدم چشماش اشکیه و گریه کرده!!

به فرشته گفتم: معشوق مرا بوسیدی؟! فرشته گفت:

نه نشد !! به فرشته گفتم:چرا؟

فرشته مهربون گفت:دو فرشته هیچ وقت همدیگرو را نمی بوسن !

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 19:4 | |







سروپا...............

سر و پاي آرزويم به در سرايت امشب
كه ز درد دل بخوانم غزلي برايت امشب
غزلي تمام آتش به بلندي قد تو
كه خودت در آن بيايي رخ خوشنمايت امشب
سر دفتر شكايت بكشايم و بگريم
مگر از تو چشم لطفي ببرد گدايت امشب
به خيال مي‌كنم طي، ره ملك‌هاي وصلت
به هزار كعبه ندهم، صنما لقايت امشب
همه ترس و بيم آنم كه به خواب‌خانه باشي
و كبوتر صدايم نرسد به پايت امشب
به چنان نوا رسيدست دلم طلب كنانت
كه خودم روم در آغوش خودم بجايت امشب



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 19:3 | |







عاشق

عاشقت خواهم ماند..............بی آنكه بدانی
دوستت خواهم داشت ........... بی آنكه بگویم
درد دل خواهم گفت..............بی هیچ كلامی
گوش خواهم داد .................بی هیچ سخنی
در آغوشت خواهم گریست.........بی آنكه حس كنی
در تو ذوب خواهم شد ............بی هیچ حرارتی
این گونه شاید احساسم نمیرد ......



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 19:2 | |







من عشق را

من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم

من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم

من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم

من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم

من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم

من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم

من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم

من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم

من ایمین را از کودکان معصوم آموختم

و من آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 19:1 | |







موج عشق

موج عشق تو اگر شعله به دل ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب؛ اما نه،
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد!
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد ...
عقل یکدل شده با عشق، فقط می‌ترسم
هم به حاشا بکشد، هم به تماشا بکشد
زخمی کینه من! این تو و این سینه‌ من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 19:0 | |







من نمی دانستم

من نمی دانستم ، که سر انجام چه آید به سرم ؟
تو مرا خوب نگر ، شاید اینبار ببینی که تو را منتظرم !

اگر چه عاشق برفم بهار هم خوبست
بدان به خاطر تو انتظار هم خوبست
دلم به خلوت تابوت رفت دلِ تنگم
ولی برای دل من مزار هم خوبست

بدترین قسمت زندگی انتظار کشیدن است
و بهترین قسمت زندگی داشتن کسی است که ارزش انتظار کشیدن را داشته باشد

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 18:58 | |







زلف

زلف بر باد مده تا ندهی بربادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم !
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بربادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی مارا
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
«حافظ» از جور تو آشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام آزادم

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 18:55 | |







مشو غمگین

مشو غمگین که این بد بختی دوران نمی ما ند

جهان بازیچهٍ هر جاهل وشیطان نمی ماند

سیاست پیشه گان را گو که برچوکی نبندند دل

که این چون لُنگ حمام است تاپایان نمی ماند

بگو بر ظالمان هر چه که میخواهند کنند اما

چنین وحشت گری بی پُرسش و پرسان نمی ماند

تجاوز پیشه گان دانند که این پندیست بر ایشان

شغال هرگز قدم بر خطه شیران نمی ماند

ایا ای ملت افغان شما زنده وما مرده

که این خیزک زدن ها بهر پا کستان نمی ماند

فقط اهل قلم دانند درد ورنج ملت را

که این احساس در اندیشه ها پنهان نمی ماند

حبیبا صبر کُن روزی وطن گردد زسر آباد

که مهتاب تا ابد در ابر ها پنهان نمی ماند



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 18:54 | |



صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 35 صفحه بعد