|
|
یک شبی تا به سحر چشمان من یکدم نخفت
می شنیدم که دلم با قاب عکس تو چه گفت
اول از تنهایی وغربت شکایت می نمود
بعد از ان اشعاری از جنس محبت می سرود
می شنیدم که دلم از دوری تو ناله کرد
گفت ان روح بلند تو مرا اواره کرد
♥♥♥

نظرات شما عزیزان:
|
|
[+]
نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 13:52 |
| |