نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





عشق در قلب ما


هر شب مرا با خود میبری ،میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی هرشب مرا به اوج میبری ، میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بودما یکی شده ایم با هم ، همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من...همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی ، یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست....دنیای زیبایی که درون آنم ، ببین یک دیوانه دائم نگاهش به چشمان توست ، من همانم!ببین که حالم ، حال همیشگی نیست ، اینجا ، همینجایی که هستی باش، که قلبم بدون تو زنده نیست ما عاشقانه مانده ایم برای هم ، من برای تو هستم و تو برای من ،تمام نگاهت را هدیه کن به چشمان عاشق من...هر زمان فکر بی تو بودن میکنم نفسم میگیرد،اگر نباشی قلبم بی صدا میمیرد،مثل حالا باش ،مثل حالا عاشقانه دوستم داشته باش ، نه اینکه فردا بیاید و بیخیال ما باش....گفته بودم که با تو نفس میگیرم ،گفته بودم با تو در این زندگی تنها رنگ عشق را میبینم ، رنگی به زیبایی چشمانت ،اگر دست خودم بود دنیا را فدا میکردم برای همیشه داشتنت تو را با هیچکس عوض نمیکنم ، عشقت را همیشه در قلبم میفشارم و به داشتنت افتخار میکنم
تو را که دارم دیگر تنهایی را در کنارم احساس نمیکنم ،غم به سراغم نمی آید و دیگر به جرم شکستن اعتراف نمیکنم!ما یکی شده ایم با هم ، گرمای زندگی با تو بیشتر میشود و اینجاست که دیوانه میشود از عشقت دل عاشق من...
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 16:42 | |







توهمان

تو همان نیمه گمشده ی منی که مدتها به انتظار آمدنش نشسته بودم تو همان انتظاری که در نهایت به آن رسیدم تو همان ماه منی چه زیبا و نورانی که شبهای تیره و تار مرا نورانی کرد
گل من با آمدنت گلستان شد آن کویر تشنه ی قلب من تو همان شعری که با شنیدنش آرام میگیرد دل من چشمهای مست تو مثل عطر گلهای نرگس است به تو مدیونم ای خدااین مهربانترین فرشته ای بود که برایم فرستادی ای دنیای من چه بی انتهاست آن نگاهت نمیتوانم انتهای آن نگاه را ببینم به راستی که چه کهکشان درخشانیست آن سوی چشمانت
تو همان آرزویی هستی که داشتم با خود میگفتم محال است به این آرزو برسم تو همان آرزوی دست نیافتنی منی که اینک در کنارمی مال منی عزیز دلمی قلبمی که عاشقانه در سینه ام میتپی و به من نفس میدهی جان میدهی زندگی میدهی خیلی دوستت دارم عزیزم



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 16:40 | |







قلبم

چه مغرورانه قلبم را به زنجیر کشیده ای چه بی رحمانه تازیانه ی غم بر چشمان گریانم می کوبی از چه دلخوشی گم شدنم در بیراهه ی زمان من که مدتهاست در سراب زندگی نفس می کشم من که مدتهاست از خودم هم گم شده ام می خواهی مرا به پرتگاه عدم نزدیک کنی من که مدتهاست در عدم بی راه و سرگردانم چه می خواهی؟ من قمار زندگی را باختم
تو می خواهی مرا مقهور و بی یاور تک و تنها ببینی من که مدتهاست در قلب خودم هم هم خانه ای کوچک ندارم تو چترم را ز من گیری که خیس و خسته مانم من که مدتهاست از خشکی و بی بارانی در عذابم من دو چشمم را به راه عشق دادم و تو می خواهی دو چشمم گره خورده به رد پای خاموش تو باشد دستانم را با طناب عادت بسته ای نمیدانی که دردهای من عادت ندارد بر دهانم مهر خاموشی زده ای من صدایم را به تقدیرم هدیه کردم تو نمی دانی بی تو ماندن و ماندن در این مرداب تنهایی همان تاوان سخت دل به راهت دادن است
تو عشقی و تمام هستی ات از انتقام عاشقان هست خوب می دانم تو هم بعد از من عاشق
دگر نیستی،نخواهی بود وتو ای خدای عشق، خالق عشق کم عذابم ده و جان بی توام را از تن بی همنفس گیر......
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 16:38 | |







اوج احساس عشق

اوج احساس عشق
عشق من ، قلبت را فشرده ام در آغوشم میرویم تا اوج احساس عشق ، تا برسیم به جایی که نبینیم هیچ غمی را در سرنوشت تا برسیم به جایی که من باشم و تمام وجودت ، بیخیال همه چیز،باز کن برایم آغوشت عشق من ، تو را در میان خویش گرفته ام ، من که از آغازش هم عاشق تو بوده ام ،من که در تمام سختی ها در کنارت بوده ام ،تو چقدر خوبی که تا اینجا هم از دلت راضی بوده ام...شب میشود و دلتنگی هایم بیشتر ، چرا نمی رسد فردا ، چند قطره اشک هم بیشتر....فردا برسد و باز تو بیایی ، من تو را ببینم و تو با عشق کنارم بمانی ...
عشق زیبای تو ، من عاشقم ، تمام احساستم به حساب قلب توخوب هوای قلبم را داری ، همین را میخواستم از خدا ،تو چه احساس زیبایی داری ، همین است که همیشه شادم ،
همین است که همیشه با آرامش شبها را میخوابم....عشق تو اینجاست در قلبم ، قلبی که درگیر است با یادت ،خودت هم میدانی خیلی وقت است که میخواهمت عشق من ، سرت را بگذار بر روی شانه هایم ، بگذار سکوت باشد بینمان تا بشنوم صدای نفسهایت، تا برسم به جایی که در بر بگیرم تمام احساسات زیبایت را...احساسی از تو ، که با آن به اینجا رسیده ام ،که من هم مثل تو با احساس شدم و در ساحل دلت امواج مهربانت رادر میان گرفته ام با تو همیشه در اوج عشق به سر میبرم ، با تو هر جا که بخواهی میروم ،با تو عاشقم و همیشه به قلبت عشق میدهم ...عشق میدهم تا عاشقانه بمانیم ، تا هر جا رفتیم در آغوش هم ، این شعر را برای هم عاشقانه بخوانیم.....
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 16:24 | |







مهربانم

مهربانم
زیباترین احساساتم را با قلم عشق نثارت خواهم کردعطر آغوشت را دوست دارم
چرا که بوی بهترین یاسهای زندگی را برای من تداعی می کندصدای قلبت را دوست دارم
چرا که زیباتربن اهنگ زندگی را می نوازددست پر از مهرت را دوست دارم چرا که بذرهای محبت را بر زمین وجودم می پاشدچشمانت را دوست دارم چرا که زیباترین مروارید های عالم در این صدفها نهفته است ای یاس سپید زندگی تو را در کدامین گلستان عشق بگذارم که طراوتت جاودانه باشداما نه،نمی شود تو را در گلستان زمان نهادچرا که هیچ گلستانی لایق این همه زیبایی و مهربانی و صفا نیست پس تو را در اعماق جاودان قلبم خواهم نهادکه سراسر از عشق تو لبریز است ای یاس سپیدامروز از فراز و نشیب روزها هنوزخانه قلبم از عشق تو گرم است ای جاودانه...



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 16:23 | |







چشمات

چشمانت را باز کردی و دنیا غرق نگاه زیبایت شدزیبایی های دنیا از آمدن تو پیدا شد ، روزها گذشت و چهره زیبایت در آسمان دلم آفتابی شددریای زندگی به داشتن مرواریدی مثل تو می نازد ،همه زیبایی های دنیا با آمدن تو می آید و اینگونه زندگی با تو زیبا میشود ،اینگونه چشمانم با دیدن یکی مثل تو عاشق میشودو امروز روز میلاد دوباره تو است ، در این هوای ابری نیز خورشید در لابه لای ابرها به انتظار دیدن تو است...و این لحظه قشنگترین ساعت دنیاست ، و این ماه درخشانترین ماه دنیاست که تو را درون تصویر نورانی اش میبیندآمدی به دنیا و دنیا مات و مبهوت به تو مینگرد ،همه جا را سکوت فرا گرفته تا خدا صدای تو را بشنود
صدای دلنشین تو در لحظه شکفتنت ، عطر حضورت فرا گرفته همه زمین را...تو یک رویایی که حقیقت داشتنت معرکه است ،داشتن یکی مثل تو معجزه است ،امروز روز میلاد دوباره تو است و من خیلی خوشبختم از اینکه مال منی...جز این احساسات چیزی در دلم نمانده ، این هدیه تا آخر عمرم در دلم مانده که دوستت دارم و قلبت این شعر عاشقانه را تا آخرش خوانده ....شعری با عطر احساست ، به لطافت دستانت، به زیبایی چشمانت ، هدیه من به تو در روز میلادت تویی قطره بارانم که گلستان کرده ای باغ وجودم را و امروز یک روز مقدس است که مدتها به انتظار آمدنش نشستم ...عشق من منتظرم بیایی تا عاشقانه تو را در آغوش بگیرم و بفشارم تو را ،تا بگویم خیلی دوستت دارم و بگیرم دستانت را ، تا بگویم تا ابد مال منی و ببوسم لبهایت را ، تا احساسم را به تو هدیه دهم و تبریک بگویم روز تولدت را.... تولدت مبارک عشق من....
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 16:21 | |







شعر بی پایان من


رفت تنهایی، آمد جای آن یک عشق آسمانی شکست شیشه غمها،شد روزگارم مثل آن روزها،روزهایی که با تو بودم و تو در کنارم،مگر اینکه این روزها تنها از درد دلتنگی بنالم!ناله های من نیز همراه با نفسهای دلتنگیست این حال و هوایی که در من میبینی همیشگیست،
همین یک ذره غباری هم که بر روی دلم نشسته از خستگی لحظه های دوریست.نه در رویاهایم تو را سوار بر اسب سفید میبینم نه مثل پرنده در آسمانها ،من تو را بی رویا ،همینجادر کنار خودم میبینم،که نشسته ای بر روی پاهایم، خیلی خوب فهمیده ای که چقدر دوستت دارم من تو را دارم ،فقط تو راتا به حال دیده بودی دیوانه ای همچو من را؟چند لحظه به وسعت تمام لحظه ها، نگاهت میکنم و همین میشود که من تو را حس میکنم یک احساس بی پایان که تو را در بر گرفته و درونم را از عطر حضورعاشقانه ات پر کرده تویی قبله راز و نیازهایم ، دستانت را به من سپرده ای و گرم شده دستهایم...تو اینجا هستی و من همانجا ، احساس میکنی تپشهای قلب من را؟یک عمر ، یک دنیا احساس را بر روی دوشم میکشانم تا برسم به جایی که هنوز هم خستگی در تنم نباشد ،آنقدر عاشق باشم که هنوز همه وجودم گرم باشد ، تو در قلبم باشی ومن دیوانه ات باشم.تا همینجا همین خط،بگذار آخر خطمان را نشانت دهم آخر خط ما یک نقطه چین است...میخواهم همه بدانند که عشقمان ابدی است...
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 16:18 | |







دلتنگيها...


دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هواي تو را کرده.خودکارم را از ابر پر مي کنم و برايت از باران مي نويسم.به ياد شبي مي افتم که تو را ميان شمع ها ديدم.دوباره مي خواهم به سوي تو بيايم.تو را کجا مي توان ديد؟در آواز شب اويز هاي عاشق؟در چشمان يک عاشق مضطرب؟
در سلام کودکي که تازه واژه را آموخته؟دلم مي خواهد وقتي باغها بيدارند،براي تو نامه بنويسم.و تو نامه هايم را بخواني و جواب آنها را به نشاني همه ي غريبان جهان بفرستي. اي کاش مي توانستم تنهاييم را براي تو معنا کنم و از گوشه هاي افق برايت آواز بخوانم.کاش مي توانستم هميشه از تو بنويسم.مي ترسم روزي نتوانم بنويسم و دفترهايم خالي بمانند و حرفهاي ناگفته ام هرگز به دنيا نيايند.مي ترسم نتوانم بنويسم و کسي ادامه ي سرود قلبم را نشنود.مي ترسم نتوانم بنويسم وآخرين نامه ام در سکوتي محض بميرد وتازه ترين شعرم به تو هديه نشود.دوباره شب،دوباره طپش اين دل بي قرارم.دوباره سايه ي حرف هاي تو که روي ديوار روبرو مي افتد.دلم مي خواهد همه ي ديوارها پنجره شوند و من تو را ميان چشمهايم بنشانم.دوباره شب ،دوباره تنهايي و دوباره خودکاري که با همه ي ابر هاي عالم پر نمي شود.
دوباره شب،دوباره ياد تو که اين دل بي قرار را بيدار نگه داشته.دوباره شب،دوباره تنهايي، دوباره سکوت،دوباره من و يک دنيا خاطره...
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 16:17 | |







گم کرده ام

و را گم کرده ام امروز ... وحالا لحظه هاي من گرفتار سکوتي سرد و سنگينندوچشمانم که تا ديروز به عشقت مي درخشيدندنمي داني چه غمگينندچراغ روشن شب بود... برايم چشم هاي تونمي دانم چه خواهد شدپر از دلشوره ام... بي تاب ودلگيرم کجا ماندي که من بي تو هزاران بار،در هر لحظه مي ميرم...



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 16:15 | |







باتو من.............

با تو، من...
و ای باران ، باران
شیشه پنجره را باران شست از دل من اماچه کسی نقش تو را خواهد شست ای عزیز من، بی تو چه سخت است که من جز کلمات چاره دیگری نداشته باشم هر چند عزیزی چون تو را دارم و غمی ندارم پس با تو بودن را با نگارش و چهره ات به هم امیخته و به تو از تو می نویسم
با تو من همه رنگهای این سرزمین را اشنا می بینم و تو اهوان این صحرا کودکان همبازی منند
با تو کوهها حامیان وفادار منندبا تو من بهار می رویم با تو من در عطر یاسها پخش می شوم
با تو من در هر تندر فریاد شوق می کشم با تو من عشق را، شوق را، زندگی راو مهربانی پاک خداوندی را می نوشم با تو من در غربت این صحرا، در سکوت این اسمان و در تنهایی این بی کسی غرق شوق و خروش و جمعیتم پس وجودت همیشه زلال و پاک و همیشه در جریان است تقدیم به .... عزیزم تا ابد دوستت دارم مهربانم
 



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 16:9 | |



صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 35 صفحه بعد