نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





طعم شیرین عشق


وقتی سرت بر روی شانه هایم بود، دستانم درون موهایت بود آرامش را از صدای تپشهای قلب مهربانت حس میکردم حس میکردم دیگر تا ابد مال منی ، همانطور که تو حس میکردی که من مال توام دلت میخواست یک سکوت عاشقانه بین ما باشد،دلم میخواست این سکوت همچنان پا برجا باشددلت میخواست همیشه سرت بر روی شانه هایم باشد،دلم میخواست شانه هایم تا هر زمان که بخواهی در اختیار تو باشددلت میخواست باور میکردی که رویا نیست ،دلم میخواست همچنان درون رویاهایت باشم رویایی مثل واقعیت ، اینکه تو در کنارمی،مثل من که پر از احساسم پر از احساس عاشقانه ای دلم میخواست تمام نشود هیچگاه در کنار هم بودن ، دلت میخواست به خواب روی زمانی که در آغوشت بودم آرام باش در کنارم، به هیچ چیز جز عشقمان فکر نکن ،تنها حس کن مرا ،بشنو صدای زمزمه های قلب مراسرم را بر روی سینه ات گذاشتم تا بشنوم صدای تپشهای قلب تو را ....شنیدم صدای دریایی از احساس که آهنگ امواجش دیوانه میکرد مرا ،مهربانی اش عاشقتر میکرد مرانگاه کردی به چشمانم ، خیره شدم به چشمانت ،میتوانستم بخوانم آنچه درون آن چشمهای زیبایت است شوق دیدار را میخواندم از چشمانت ، حس عشق را میخواندی از چشمانم ،بیقراری عاشقانه را میدیدی در چشمانم ،آرامش در کنار هم بودن را میدیدم در چشمانت و اینگونه شد که بیشتر ماندیم در کنار هم ، تا بچشیم طعم شیرین عشق را با هم

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 14:48 | |







کلبه ای می سازم...
کلبه ای می سازم پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبودکه به زیبایی پروازکبوترباشدچهارچوبش ازعشق، سقفش ازعطربهاررنگ دیوار اتاقش ازآب پنجره ای ازنور، پرده اش ازگل یاس عکس لبخند تورا می کوبم روی ایوان حیاط تا که هرصبح اقاقی ها را با توسرشارکنم همه دلخوشیم بودن توست وچراغ شب تنهای من، نورچشمان تواست کاشکی درسبد احساسم، شاخه ای مریم بودعطر آن را با عشق توشه راه گل قاصدکی می کردم
که به تنهایی تو سربزندتوبه من نزدیکی وخودت می دانی شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت گرمی دست تو را می طلبد.

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 14:41 | |







علیشیر نوایی نیمه گه اویلنمه گن؟



علیشیر نوایی(1441-1501) آلتمیش أیل یشب، عایله قورمی-عالمدن اؤتگنی معلوم. سلطان حسین بایقرا دوریده امیر کبیر(باش وزیر)لیک درجه سیگه چه کؤتریلگن؛ کتته مال- دولت ایگه سی بؤلگن بو ذات نینگ اویلنمه گنی اؤز زمانیده کؤپچیلیکنی قیزیقتیرگن بؤلسه، بوگون هم قیزیقتیرماقده. ائریم یازوچیلر(عزت سلطان و اویغون) شاعرنینگ«گــُلی» اسملی بیر یخشی کؤرگنی و سیویکلیسی بؤلگنینی ائتیب، معلوم سببلرگه کؤره، نوایی اونگه اویلنمه گنی حقیده فکر بیلدیرگنلر. بو محبوبه(گلی) حقیده گپ کیتگنده، نوایی شناس عالملر«گلی» اوبره زیگه بدیعی تؤقمه اؤله راق قره یده دیلر. نوایی سیوگن قیزگه حسین بایقرا هم کؤنگیل قؤیگن، شو سببدن نوایی اؤز ایمداش دوستی حق حرمتی یوزه سیدن اونگه اویلنمی اؤتگن، دیگن قره شلر هم موجود. «علیشیر نوایی بوتون عمرینی ایجادگه بغشلب، اویله نیشگه وقت تاپمه گن» دیب ائتوچیلر ک...



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 22:3 | |







دنیاده نیچته تیل بار؟


دنیا خلقلری خیلمه – خیل تیللرده گپله شه دیلر. بیراق فن انیقلیکنی یخشی کؤره دی. شو طفیلی وقت- وقتی بیلن تیلشناسلر تیللر سانینی حسابیگه آله دیلر و معلوماتلرنی اعلان قیلیشه دی. رقملر عادتده بیر- بیریگه دایما توشه بیرمه یدی. چونکی او یاکی بو تیلنی همّه جایده هم بیردیک تن آلیشه بیرمه یدی. نتیجه ده اؤشه تیلنی رویخطگه کیریتمی قؤئیش حاللری اوچره ب توره دی.
کرّه ی زمینیمیزده همّه سی بؤلیب تخمینن 5621 ته تیل و شیوه بار بؤلیب،حاضرگچه اولردن 500ته گینه سی اؤرگنیلگن خلاص. هر اوچ تیلدن بیتته سی نینگ یازووی بؤلمی، فقظ آغزه کی نطق شکلیگه ایگه دیر.
جهانده گی 1400ته تیلنینگ یؤقالیب کیتیش خوفی بار. دنیا تیللریدن فقط 40ته سیگینه آغزه کی و یازمه جهتدن مکمّل شکیلله نیب بؤلگن دیب حسابلنه دی. اؤشه 40تیلنینگ آره سیده اؤزبیک تیلی هم بار.
شونینگدیک،حمالیه ده 160 خیل تیل بار. افریقانینگ...



[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 22:1 | |







دلم

امشب دلم میخواهدت ، تاغصه ها را سر کنم
تا با تبسم های تو ، لبخند را از بر کنم
دستی به موهایت برم ، در چشمهایت بنگرم
شاید رود خواب از سرم ، تا با تو شب را سر کنم

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 18:53 | |







چه مغرورانه اشك

چه مغرورانه اشك ريختيم چه مغرورانه سكوت كرديم چه مغرورانه التماس كرديم چه مغرورانه از هم گريختيم غرور هديه شيطان بود و عشق هديه خداوند هديه شيطان را به هم تقديم كرديم هديه خداوند را از هم پنهان كرديم...اي مسافر ! اي جدا ناشدني ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببينمت .بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم . آه ! که نميداني ... سفرت روح مرا به دو نيم مي کند ... و شگفتا که زيستن با نيمي از روح تن را مي فرسايد ...بگذار بدرقه کنم واپسين لبخندت را و آخرين نگاه فريبنده ات را .مسافر من ! آنگاه که مي روي کمي هم واپس نگر باش .با من سخني بگو . مگذار يکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمي تابم ...جدايي را لحظه لحظه به من بياموز... آرام تر بگذر ...وداع طوفان مي آفريند... اگر فرياد رعد را در طوفان وداع نمي شنوي ؟! باران هنگام طوفان را که مي بيني ! آري باران اشک بي طاقتم را که مي نگري ...من چه کنم ؟ تو پرواز مي کني و من پايم به زمين بسته است ... اي پرنده ! دست خدا به همراهت ...اما نمي داني ... نمي داني که بي تو به جاي خون اشک در رگهايم جاريست ...از خود تهي شده ام ... نمي دانم تا باز گردي مرا خواهي ديد ؟؟؟

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 15:29 | |







من مثل

من مثل كتابي گشوده برايت خواهم بود.فقط كافي است چيزي از من بخواهي ,
بلافاصله از آن تو خواهد شد. مي خواهم اوقاتم را در كنار تو باشم. من كاملا به تو اطمينان دارم و تو امين من هستي. در دنيا تو از هركسي برايم مهم تر هستي. هميشه دوستت دارم چه به زبان بياورم چه نياورم. همين الان در فكر تو هستم. تو هميشه براي من شادي مي آوري به خصوص وقتي كه لبخند بر لب داري. من هميشه براي تو اينجا هستم و دلم براي تو تنگ است.هر وقت كه احتياج به درد دل داشتي روي من حساب كن.من هنوز در چشمانت گم شده هستم. تو در تمام ضربان هاي قلبم حضور داري

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 15:27 | |







وقتیکه

وقتی از تو می نوشتم برگ برگه د فترم پر از گلهای نرگس و یاسمن می شدوقتی از تو می نوشتم می دیدم چگونه سطر سطر نوشته هایم شادمانه می رقصیدندقلم را که روی کاغذ می گذاشتم رودی از عشق جاری می شدوقتی از تو می نوشتم لحظه ها به احترام می ایستادنداما با رفتنت برگ برگه دفترم آتش گرفت واژه ها سوگوار شدند و قلم شکست همانطور که قلبم . . .

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 15:19 | |







غریب آشنا با من،

غریب آشنا با من،

دلم تنگ است باور کن

پس از تو


زندگی با مرگ همرنگ است باور کن

کمک کن تا دوباره جاده ها بی انتها باشد

نباشی پای رفتن های من سنگ است باور کن

و این بر شانه های عشق یک ننگ است باورکن

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 12:29 | |







آزاد آزادم ببین

آزاد آزادم ببین


چون عشق درگیر من است


دیگر گذشت آن دوره که


تقدیر زنجیر من است


شاید نمی دانی، ولی ، از خود خلاصم کرده ای


آیینه ی خالی فقط ، امروز تصویر من است


از عشق تو بر باد رفت ، آن آبروی مختصر


من روح بارانم ، ببین ، چون عشق تقدیر من است !

[+] نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 12:26 | |



صفحه قبل 1 ... 13 14 15 16 17 ... 35 صفحه بعد